نويسنده: ravayat
امتياز به مطلب:
/0
1392/12/14
27
بازديد: 8610
جنگ نرم
استراتژي ديگر هراسي
استراتژي ديگرهراسي
اشاره
مقام معظم رهبري در مهرماه امسال، به اهداف پنهان سياست "ايرانهراسى"، اشاره كرده و فرمودند: "براى اينكه جمهورى اسلامى را منزوى كنند، ايرانهراسى را عمومى ميكنند. مرتباً حرف پشت سر حرف مىآورند..."1پايگاه اطلاعرساني معظمله در نوشتاري كوتاه، به تحليل چرايي، ماهيت و اهداف پيدا و پنهان استراتژي "ديگرهراسي" آمريكا پرداخت؛ كه در ادامه از نظر ميگذرانيد.
معارف
كشتار جمعي رسانهاي
يكي از تكنيكهاي رسانهاي غالب و بخشي از سياست خارجي ايالات متحده آمريكا طي دو قرن گذشته خصوصاً پس از جنگ جهاني دوم"ديگرهراسي"2 است. "ايرانهراسي" كه در بيانات رهبر آيندهانديش انقلاب اسلامي در گيلانغرب منعكس شد، اشاره به همين سياست "ديگرهراسي" آمريكا دارد. دولتهاي آمريكايي در پيوند با نظام سلطهآميز سرمايهداري همواره در كنار ظلم گسترده و فجايع كشتار جمعي فراگير خود، دست به تخريب و سياهنماييهاي رسانهاي همان جمعيت مظلوم زدهاند و در واقع، ظلمي روي ظلم را بهعنوان منش و روش مواجهه با ديگران قرار دادهاند. ظلم دو گانه و ظلم مضاعف از طريق كشتار جمعي در عرصه واقعي و تخريب و سياهنمايي و هراسآفريني نسبت به همان ملت، از خصلتهاي استكباري آمريكا در دهههاي گذشته بوده است.
ديگرهراسي يك جنگ فرهنگي است كه ميتواند زمينهساز جنگ نظامي باشد، يا اينكه به دنبال جنگ نظامي عليه ديگران به وجود بيايد. عرصه ديگرهراسي در فضاي رسانهاي امروز و نيز در فضاي مجازي، از دامنه و سيطره بسيار گسترده و پيچيدهاي برخوردار است كه بهرغم رسانهاي بودن آن و در بسياري از موارد كه غير واقعي است، انعكاسي واقعي در افكار عمومي جهان پيدا ميكند.
فرانك كاپرا، در فيلم "چرا ما ميجنگيم؟" همان حرفهاي هميشگي رؤساي جمهور آمريكا را به نمايش گذاشت: برتري فرهنگي، رفاه اجتماعي و عقلانيت فردي، سياسي و فرهنگي آمريكاييها در برابر عقبافتادگي، گرفتاري، ناكارآمدي و عدم برخورداري از عقلانيت و مدنيت ملل ديگر.
اهداف ديگرهراسي
ديگرهراسي چهار هدف عمده را دنبال ميكند:
1. "فرو ريختن ديگري از درون"؛ بهگونهاي كه تلاشهاي عدالتجويانه و مقاومتي بر ضد نظام سلطه را متوقف كند، همانگونه كه سياست ديگرهراسي و فجايع كشتار جمعي در ژاپن و ويتنام بهصورت موقت، مقاومت آنها را در هم شكست.
2. "مشروعيت بخشيدن به جنگ در صورت ضرورت"؛ مثلاً از سال 1943م، فعاليتهاي گستردهاي را براي مخدوش كردن چهره ژاپن و تبديل آن كشور به هراس بزرگ انجام دادند تا بالاخره در سال 1945م بمبهاي هستهاي را بر سر مردم هيروشيما و ناكازاكي فروريختند.
3. "ايجاد شرايط اضطراري براي شكستن قاعدههاي بينالمللي" و توسعة ظلم؛ شرايط اضطراري همواره بسترساز سياسي و اجتماعي امور غير متعارف بوده و هست. اگر ديگري بسيار هراسناك باشد، شرايط افكار عمومي را براي اقدامات غير متعارف فراهم ميكند. با همين نگاه، فجايع تاريخي در ژاپن، ويتنام، كره، افغانستان و عراق به وجود آمده است.
4. "تشويق تجارت جنگ" در جهان؛ شرايط هراسناك بينالمللي همواره عامل مهمي براي رونق و تشويق بازار جنگ بوده است. لذا تجار سلاحهاي نظامي، هميشه نياز به فضاي هراسناك دارند. كمپانيهاي تازه متولد شده بسياري مانند شركت "هاليبرتون" در ذيل سياستمداران آمريكايي مثل "ديكچني" به وجود ميآيند و صاحب درآمدهاي ميلياردي در بستر فضاي جنگ ميشوند. فضاي هراسهاي بزرگ و جنگ در قالب ژاپنهراسي، كرههراسي، افغانهراسي و ايرانهراسي موجب توسعههاي خيرهكننده توليد سلاحهاي كشتار جمعي و تجارت مافيايي اين سلاحها ميشود.
فاجعه عظيمي كه دولت آمريكا و با دستور مستقيم "ترومن" رئيسجمهور وقت در اوت 1945م و در دو شهر هيروشيما و ناكازاكي به بار آورد، به دنبال ژاپنهراسي و با تخريب فراگير آن كشور در بين دو جنگ جهاني اول و دوم بود. در اين فاجعه آمريكاييها دو بمب اتمي را بر سر مردم ژاپن فروريختند و بيش از 220 هزار نفر را قتل عام كردند. يا با ماييد يا بميريد!
در آغاز جنگ جهاني دوم، صنعت سينمايي آمريكا فيلم مستند "فرانك كاپرا"3را كه مأموريت "ژاپنهراسي" را بر عهده داشت، وارد عرصة اجتماعي كرد. اين فيلم كه اولين بار براي ارتش آمريكا به نمايش گذاشته شد و جايزه برترين فيلم برگزيده را نصيب خود كرد، ابتدا به عنوان يك فيلم آموزشي براي دپارتمان جنگ آمريكا تهيه شد و براي بيش از نه ميليون كارگزار ارتش آمريكا به نمايش درآمد. در سال 1943م نمايش عمومي اين فيلم آزاد شد. عنوان اين فيلم "چرا ما ميجنگيم"4بود. اين فيلم دولت آمريكا را بهعنوان صاحب يك ايدئولوژي برتر براي نظم جهاني و جنبه عموميتيافته فيلم "ماي آمريكايي" معرفي كرد. در سراسر اين فيلم، آمريكا به عنوان يك شعار بزرگ مطرح ميشود.
تمايز قائل شدن بين "ما"ي آمريكاييان و "ديگران" و تفاوتهايي كه بين جهان آمريكاييان و جهان ديگران وجود دارد، جنبه ديگر توجه استثناگرايانه تهيهكننده فيلم فوق است. در سايه اين نگاه، مفهوم "آمريكاگرايي" به مخاطب تفهيم ميشود. ليبراليسم، مردانگي، مسيحيت، بوميگرايي و نژادپرستي در سراسر اين فيلم به عنوان عناصر اصلي شخصيت شهروندي در آمريكا معرفي ميشود. از سوي ديگر، چهره ژاپني به عنوان يك قوم بيرحم، وحشي و خطرناك بازنمايي ميشود!
تفكر جنگ، "تفكر يا با ماييد يا بر ما"! و "يا با ماييد يا بايد بميريد"!، ريشه قديميتري در فرهنگ سياسي آمريكا دارد. در آغاز، اين خطاب نفرتآميز در حوزه جنگهاي داخلي آمريكا ـ از سال 1776م ـ مطرح بود و سپس تبديل به يك ديپلماسي بينالمللي شد. امروز نيز همچنان اين نگاه خودخواهانه در تفكر سياسي آمريكا موج ميزند. ديگرهراسي، چه در شكل فرهنگي و چه در شكل نظامي، ادامه همين تفكر سلطهآميز است.
آمريكاييها مظهر تمام خوبيها!
آنچه فرانك كاپرا در فيلم فوقالذكر به نمايش گذاشت، در بسياري از آثار هاليوود و سياستهاي بينالمللي دولت آمريكا در نيمه اول و دوم قرن بيستم و نيز آغاز هزاره سوم بهوضوح ديده ميشود. سياستي كه از يك طرف برتري فرهنگي، رفاه اجتماعي و عقلانيت فردي، سياسي و فرهنگي آمريكاييها را به نمايش ميگذارد و از طرف ديگر عقبافتادگي، گرفتاري، ناكارآمدي و عدم برخورداري از عقلانيت و مدنيت ملل ديگر را مطرح ميكند. از يك طرف استمرار عدالت و آزادي را در گرو غلبه بر جهان غير آمريكا ميداند و از طرف ديگر بربريت و ضد دموكراسي بودن را از خصيصههاي دشمن ميانگارد!
اين ادبيات غالب رؤساي جمهور آمريكا، قبل از جنگ جهاني اول تاكنون بوده است. ويلسون در ايام جنگ جهاني اول بهطور صريح و روشن ميگويد: "هدف ما برقراري اصول صلح و عدالت در جهان و مقابله با خودخواهي و قدرتهاي زورمدار و برقراري شرايطي است كه مردم آزاد باشند و از يك اقتدار و اختيار خود راهبر برخوردار باشند. چنين شرايطي نيازمند اقدامات جدي است".
هنس جوز، نويسنده آلماني، در كتاب "جنگ و مدرنيته، مطالعه تاريخ خشونت در قرن بيستم" مينويسد: "در حالي كه انتظار ميرفت مدرنيته منشأ ظهور عقلانيت صلحآميز باشد، جهان در قرن بيستم شاهد توسعه و ظهور جنگ صنعت و ظهور جنگهاي بزرگ در جامعه جهاني شد." وي سپس تصريح ميكند: "همانطور كه تاريخ جنگهاي بزرگ نشان ميدهد، بخش بزرگي از جنگهاي بزرگ يا در غرب بوده يا توسط غرب حمايت و دامن زده شده است."
كشته شدن نزديك به صد ميليون انسان! در قرن بيستم در اثر جنگ كه بخش مهمي از آن مربوط به جنگ جهاني اول و دوم است، بخشي از خسارتهاي جنگ را بيان ميكند. ديدگاهي كه جنگ را عامل ساخته شدن دولت ميداند، نوعي از ايدئولوژي را با خود همراه ميكند كه براي دستيابي به قدرت، هيچ مانعي را به رسميت نميشناسد. به همين دليل است كه سازمان ملل كه مهمترين سازمان بينالمللي جهان، به شمار ميرود محصول شكستها، خسارتها و بحرانهاي بعد از جنگ جهاني دوم است و در برابر ظلمهاي بزرگ، ساكت است و اقدامات سلطهآميز آمريكا در جهان را مسكوت ميگذارد!
افزايش آگاهي و آرزوي عدالت
اسلامهراسي، شيعههراسي و ايرانهراسي با پيروزي انقلاب اسلامي ايران به عنوان يك جنگ فرهنگي آغاز شد. جنگ عراق عليه مردم مسلمان ايران در ادامه اين جنگ فرهنگي صورت گرفت. كينهتوزيهاي بعد از جنگ نيز ادامه همين جنگ فرهنگي عليه انقلاب اسلامي ايران است. در واقع ايرانهراسي بنيان سياست خارجي، سياست رسانهاي و سياستهاي تهاجمي آمريكا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران را تشكيل ميدهد و برخاسته از يك تكنيك قديمي است كه طي دهههاي گذشته نسبت به ديگراني كه هدف معكوس براي اهداف سلطهآميز آمريكا محسوب ميشده، بهكار گرفته شده است.
تفاوتي كه پس از گذشت نزديك به دو قرن تلاش فراگير در جهت "آرزوي مرگ براي ديگران" و تلاش براي كشتار جمعي نظامي و فرهنگي ديگران به وجود آمده، توسعه عنصر "آگاهي فراگير جهاني" از يك سو و از سوي ديگر "خستگي و نفرت فراگير نسبت به ظلم" و وجود آرزوي عدالت در ميان ملل جهان است.
والاستريت و هراس آمريكا!
آگاهي و حس نوستالژيك نسبت به برقراري عدالت جهاني، "دروغهاي بزرگ آمريكا" را برملا ساخته است. اگر چه هيروشيما و ناكازاكي و جنگهاي نمادين دهههاي اخير آمريكا در عراق و افغانستان، "هراس عمومي نسبت به آمريكا" را به وجود آورده و بسياري از دولتهاي جهان را وادار به سكوت در مقابل ظلم كرده است، اما امروزه ما شاهد يك "بيداري جهاني مردمي" هستيم. نمونههاي اين بيداري جهاني را در بيداري اسلامي در مصر، تونس، يمن، بحرين، ليبي، اردن و عربستان ميتوان ديد. توسعه اين بيداري عدالتخواهانه و منتهي به مقاومت فراگير در مقابل ظلم را نيز ميتوان در "والاستريت" مشاهده كرد كه منجر به اعتراضات عمومي در نزديك به هزار شهر جهان شده است.
ديگرهراسي در محيط جهل و سازش با ظلم از يك توان موقت برخوردار است. بازنماييهاي دروغين در دوره محدودي موجب غبار غفلت در ميان مردم ميشود، اما ظهور شعلههاي آگاهي و بيداري ضمير عدالتجويانه، پاياني جدي براي ظلم و سلطه محسوب ميشود. جهان جديد، جهان توسعه دسترسيها به اطلاعات و دانش است و جهان نويد داده شده مهدوي است كه عنصر آگاهي و پذيرش عدالت در ميان مردم صدچندان ميشود. مردمِ دوره ظهور امام(عج) جوياي عدالت و شنواي حق هستند، نسبت به حق كرنش ميكنند و در برابر ظلم فرياد برميآورند. از اين منظر، نيرنگ ديگرهراسي ـ چه در شكل ژاپنهراسي، و چه در ساز و كار اسلامهراسي، شيعههراسي و ايرانهراسي ـ ديگر كارآمد نيست. بلوغ بشر امروزي و عقلانيت جهاني، مانعي جدي در برابر ظلمهاي خاموش و ظلمهاي تزيينشده با دموكراسي و ليبراليسم است.
پينوشتها :
1. بيانات رهبر انقلاب اسلامي در جمع مردم گيلانغرب، 23 مهر 1390.
2. xenophobia
3. Frank Kapra
4. Why we fight
پايگاه جامع و تخصصي جنگ نرم
برچسب ها: